رسته‌ها

ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد

ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 58 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 58 رای
از دیدگاه کسروی بهائیگری ریشه در بابیگری وبابیگری ریشه در شیعیگری وشیعیگری ریشه در شیخیگری دارد. او اعتقادات بهائی را به نقد کشیده و آن را نفی و باطل دانسته است.

برگرفته از متن کتاب:
بکیش بهایی ایرادهای بسیاری توان شمرد. بلکه باید گفت: این کیش از سر تا پا ایراد است. ولی ما چون فرصت کم می داریم در اینجا نیز بکوتاهی کوشیده جز بچند ایراد بزرگی نخواهیم پرداخت.
نخست: این کیش چنانکه دیده شد پندار بر پندار است. باین معنی این کیش بروی بابیگری و آن بروی شیخیگری و آن بروی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایه ای جز پندار نمیدارد. ببينيد بهاء الله گفته: من آن «من يظهره اللهم» که سید باب آمدنش را آگاهی داده. سید باب گفته: من آن مهدیم که شیعیان می بوسیدند و شیخ احسایی آنرا معنی کرده.
برای آنکه نیک دانسته شود چه پندارهایی در ریشه کیش بهایی خوابیده فهرست پایین را میآورم:
۱) امام جعفر الصادق که بنیاد گزار شیعیگری بوده چنین گفته: «خلیفه یا امام باید از سوی خدا برگزیده شود».
۲) هم او چنین گفته: «مرا خدا برگزیده». جانشینانش نیز یکی پس از دیگری این دعوی را کرده اند.
۳) امام حسن العسکری که جانشین پنجم جعفر بن محمد بوده چون مرده و فرزندی در بیرون نمیداشته، عثمان بن سعید نامی چنین گفته: «او را فرزندی هست که نهانست و او امام میباشد».
٤) يکداستان مهدیگری از باستان زمان در میان جهودان و ایرانیان میبوده که سپس بمیان مسلمانان نیز آمده و آنان چنین میگفته اند:«کسی در آینده با یک نیرویی بیرون از آیین خواهد برخاست و جهان را بنیکی خواهد آورد».
۵) عثمان بن سعید از این نیز سود جویی نموده و چنین گفته:«آن امام ناپیدا مهدی نیز هست و روزیکه بیرون
آید شمشیر کشیده جهان را بنیکی خواهد رسانید»...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
30
آپلود شده توسط:
236
236
1389/12/07

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد

تعداد دیدگاه‌ها:
145
برای شناخت ماهیت واقعی بهاییت بدون حب و بغض به آثار فضل الله مهتدی صبحی و عبدالحسین آیتی مراجعه شود . این افراد عمری با سرکردگان این آیین زندگی کرده اند و در پایان از آن طرد شده اند .
با سلام چرا گفتار اول موجود نیست؟
با تشکر از شما
برگردان پوشینه سیزدهم بحارالانوار(مهدی موعود) نگارش به اصطلاح علامه مجلسی در پیشگفتار نسک هنگامی می خواهد میرزا علی محمد باب را که دعوی مهدویت کرد بکوبد در چند جای نسک از کرد به نام عوام کالانعام-مردم همچون چارپایان- و مردم همج الرعا-مردم پست و فرومایه- نام میبرد و می گوید مردم عادی مانند چارپایان پست و فرومایه هستند که دعوت باب را پذیرا شدند و به سوی او گرویدند. باید به این آخوند و همه همچنین آخوندان حکومت ستم دینی گوشزد کرد که: نخست اینکه مردم برای رهایی از دستگاه ستم دینی خود همین ملاها و روضه خوانها به سوی علی محمد شیرازی گرویدند و شوند این کار این است که حسین علی مازندرانی پس از کشتن باب ادعای من یظهرالله کرد و خود را بها الله نامید و رهبر بدون رقیب پیروان بابی شد و در نسک ایقان می نویسد: زمانی که باب پدیدار گشت ملایان او از بدترین ملایان روی زمین بودند. دوم اینکه: چگونه است هنگامی که مردم فریب باب را خوردند، اخوندها آنان را چارپایان و مردم پست نامیدند ولی آنهای که دست کم 500 سال است در دکانهای پر ریا و نیرنگ بازانه آخوندان و نادرستان مذهبی شده و بر اثر جنایات ستم دینی و جانور گونه آنها به روز سیاه نشسته اند عوام کالانعام و .... نیستند.
بسیار بسیار متشکرم از انتقاد پذیری شما.
دوست من بنا به مسائلی نمیتوانم در این مکان پاسخگو باشم اما میتوانید در صفحه اول وبلاگ من در قسمت نظران آن سوالتان را مرقوم بفرمائید تا اگر توانستم پاسخ خواهم گفت و اگر نه مطالعه و تحقیق خواهم کرد و یا مشورت با دوستان بهائی دیگر که شما مطمئآ بشوید سوال شما بی پاسخ نخواهد ماند... آدرس وبلاگ و ایمیل بنده در پروفایل من موجود هست ...
rojben عزیز
در پاسخ به جوابهایی که به سوالات بنده در ذیل کتاب دیوان طاهره قره العین داده بودید باید بگم:
در مورد سوال دوم میگید که به عقیده بنده دیدگاه بیطرف وجود ندارد.بعد خودتون چپ و راست استناد میکنید به کتابهای نوشته شده توسط بهاییان معتقد که یه طرفه به قاضی رفته اند.پس نظریات شما هم بیطرفانه نیست.
سوال سوم رو که جواب ندادید و بحث رو منحرف کردید.نسب نامه یعنی نسب نامه دیگه.شاید معنیش رو نمیدونید.
در مورد سوال چهارم قانع نشدم.شما پیغمبران رو که برای هدایت بشر به پیغمبری برگزیده شده اند با منجی که برای رهایی بشر از جور و ستم ظالمان در آخر الزمان ظهور میکند یکی دونستید.تازه اگر هم اینطور باشه که شما میگید در این هزار و چهار صد سال فقط در همین ایران خودمون خیلیها ادعای پیغمبری داشته اند.میشه بگید شما کدومهاشون رو پیغمبر میدونید و کدوم یکی رو نه؟و اینکه حدس میزنید پیغمبر بعدی کی و کجا ظهور میکنه؟
و در مورد سوال اول من فقط به نقل قول کسروی اشاره کردم نه به داوری او.در ضمن شما در مورد کسروی میگید که:
{وقتی به دیانت بهائی رسید نتوانست خود را از تار و پود بندها و خرافاتی که از کودکی و زمان طلبگی بر دست و پایش پیچیده شده بود رهایی بخشد}
ابدا درست نیست چون اتفاقا کسروی در مورد خرافاتی که با اندیشه هر ایرانی تا آنزمان پیوند خورده بود یکی از اولین افرادی بود که تابو شکنی کرد.و اگه میخواست در مورد دین بهایی هم با همون تفکرخرافاتی قضاوت کنه مطمئنا قبلش اون برداشت تازه از دین اسلام رو ارائه نمیداد.
و اما بخشی از بیانات جناب سید کاظم رشتی در کتاب شرح قصیده ایشون( قضاوت با دوستان):
در آسمان شهری است که میخواهم کوچه های آن را برای شما بشمارم
کوچه هایی که قلم از شمردن آن ناتوان است تا چه رسد به شمردن آ«ها به تفصیل و زبان.اما تا آنجا که بتوانم قسمتهایی از آن شهر را برایتان باز گو میکنم:
عقد صاحبه رجل اسمه شلحلحون-کوچه ایست که دارنده اش مردی به نام شلحلون است.
عقد صاحبه کلب اسمه کلحلحون-کوچه ایست که دارنده اش سگی به نام کلحلون است.
محله بیست ودوم نیران است که در زیر بحر قرار دارد که تدبیر کننده جهان پایین است.
در ناحیه ای از آن محله که در وسط آن سیصد و چهل کوچه وجود دارد....که چون دانستن این کوچه ها و صاحب آنها و نامهای صاحبان آنها بسیار سودمند است آنها را برای شما میشمارم:
اول کوچه ایست که صاحبش مردیست که در دست او خنجریست به نام رخیبا
کوچه دوم صاحب آن مردیست که صفحه ای حمل میکند که نامش شنمشالک است.
الی آخر....
مدیران و دست اندر کاران این سایت لطف کنید بفرمایئد چرا نظرات مارا حذف میکنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-(
با اینکار چه چیز را میخواهید ثابت کنید ؟؟؟؟؟
البته که میتواند چرا که او تجلی خداوند است بر زمین یعنی خود خداوند است و ما همه بنده ی او ... آیا خداوند نمیتواند عبد خود را عفو کند ؟؟ البته که میتواند ... آنها مربیانی بودند در بین بشر که ذات الهی داشتند .. مگر نه اینکه ما بر سر کلاسها کارهایی میکردیم که مربیان و معلمانمان ما را عفو میکردند ؟ آنها برای تربیت بشر آمده اند و گاه این بشر از روی نادانی و جهالت دست به کاری میزند که مورد سرزنش قرار گیرد و اگر رضای مربی باشد او را عفو میکند و اگر نه تنبیه .
جناب rojben در لینکی که زیر کتاب دیوان طاهره قرار دادید، روش های درک متون مقدسه ی دیگر ادیان آورده شده که "متون دیانت که در حوزه فرهنگی خاصی بارور شده اند بایستی حصارهای فرهنگی را بشکنند و با فرهنگ های دیگر ارتباط برقرار کنند تا جلوه های بارزتری از حقیقت را جلوه گر سازند." همچنین "چون ارتباطات روحانی و تاریخی ادیان را در نظر گیریم در بطن آنها می توان جلوه مشترکی را یافت" چنانچه مطلعید مسیحیت بر پایه ی جنبه ی خداگونه ی مسیح، مساله ی تصلیب و تثلیث استوار است. مسلمین با استناد بر انجیل قرن هفدهمی (!) ِ بارنابا معتقدند که مسیح پیامبر بود و مقامی بس پایین تر از محمد داشت (جمله ی عربیزه شده ی بعد از من کسی خواهد امد که من لیاقت بستن کفش های او را ندارم) با توجه به چنین تناقضات وحشتناکی چطور ممکن است بین ادیان اصولا اشتراکاتی یافت بشود؟ نگرش بهایی نسبت به اناجیل چیست (من باب خدا بودن مسیح) آیا تحریف شده اند؟
وقتی اصل توبه نامه سید باب در کتابخانه مجلس وجود دارد و خود بها و برادرش در به دست گرفتن عنوان موعود باب به جان هم افتادند و همدیگر را به باد فحش و تکفیر گرفته اند و عباس افندی لوحهای ضد و نقیض (بخوانید آیات) منتشر و نازل کرده است و .... ، چرا این همه گمراهی
جواب شما قبلا داده شده به نطرات در صفحع های قبلی مراجعه کنید .
در ضمن عریر در سوره یوسف که خودت آورده ای دقت کن ! خداوند سبحان می فرماید: کفار گمان می کردند بعد از آن حضرت پیامبری نمی آید! که آمد

چطور ترجمه کردید ؟؟؟ اولآ که کفار نه وپیروان حضرت یوسف ...دومآ آنها هم مثل مسلمانان اعتقاد داشتند که حضرت یوسف آخرین پیامبر است و دیگر پیامبری ظهور نخواهد کردبرای همین هنوز که هنوز است از لقاء حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت باب و حضرت بهاءالله محروم گشته اند .
هیچ جای قران نوشته نشده دیگر پیامبران خاتم الانبیا هم بوده اند. عزیزم انصافت کجاست؟

بنده نگفتم در قران نوشته شده است مغلطه نفرمایید بلکه عرض کردم نتیجه گرفتم.. البته تقصیر از بنده بود چون باید با زبان ساده تر بیان میکردم . در بحث خاتم النبیا هم جواب شما داده شده در نظرات ما قبل.
خودت را گول بزنی ، ما را گول بزنی ، خداوند سبحان و یگانه را در روز قیامت چه می کنی

شما گول بخوری به قول خودت یا نخوری برای من اهمیتی ندارد من از اینکار یعنی جواب دادن به کذبیات دوستان انتظار هیچ نتیجه ای را ندارم بلکه برای من مهم سرور و شوقی است که در من ایجاد می شود
ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک