ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
از دیدگاه کسروی بهائیگری ریشه در بابیگری وبابیگری ریشه در شیعیگری وشیعیگری ریشه در شیخیگری دارد. او اعتقادات بهائی را به نقد کشیده و آن را نفی و باطل دانسته است.
برگرفته از متن کتاب:
بکیش بهایی ایرادهای بسیاری توان شمرد. بلکه باید گفت: این کیش از سر تا پا ایراد است. ولی ما چون فرصت کم می داریم در اینجا نیز بکوتاهی کوشیده جز بچند ایراد بزرگی نخواهیم پرداخت.
نخست: این کیش چنانکه دیده شد پندار بر پندار است. باین معنی این کیش بروی بابیگری و آن بروی شیخیگری و آن بروی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایه ای جز پندار نمیدارد. ببينيد بهاء الله گفته: من آن «من يظهره اللهم» که سید باب آمدنش را آگاهی داده. سید باب گفته: من آن مهدیم که شیعیان می بوسیدند و شیخ احسایی آنرا معنی کرده.
برای آنکه نیک دانسته شود چه پندارهایی در ریشه کیش بهایی خوابیده فهرست پایین را میآورم:
۱) امام جعفر الصادق که بنیاد گزار شیعیگری بوده چنین گفته: «خلیفه یا امام باید از سوی خدا برگزیده شود».
۲) هم او چنین گفته: «مرا خدا برگزیده». جانشینانش نیز یکی پس از دیگری این دعوی را کرده اند.
۳) امام حسن العسکری که جانشین پنجم جعفر بن محمد بوده چون مرده و فرزندی در بیرون نمیداشته، عثمان بن سعید نامی چنین گفته: «او را فرزندی هست که نهانست و او امام میباشد».
٤) يکداستان مهدیگری از باستان زمان در میان جهودان و ایرانیان میبوده که سپس بمیان مسلمانان نیز آمده و آنان چنین میگفته اند:«کسی در آینده با یک نیرویی بیرون از آیین خواهد برخاست و جهان را بنیکی خواهد آورد».
۵) عثمان بن سعید از این نیز سود جویی نموده و چنین گفته:«آن امام ناپیدا مهدی نیز هست و روزیکه بیرون
آید شمشیر کشیده جهان را بنیکی خواهد رسانید»...
بیشتر
برگرفته از متن کتاب:
بکیش بهایی ایرادهای بسیاری توان شمرد. بلکه باید گفت: این کیش از سر تا پا ایراد است. ولی ما چون فرصت کم می داریم در اینجا نیز بکوتاهی کوشیده جز بچند ایراد بزرگی نخواهیم پرداخت.
نخست: این کیش چنانکه دیده شد پندار بر پندار است. باین معنی این کیش بروی بابیگری و آن بروی شیخیگری و آن بروی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایه ای جز پندار نمیدارد. ببينيد بهاء الله گفته: من آن «من يظهره اللهم» که سید باب آمدنش را آگاهی داده. سید باب گفته: من آن مهدیم که شیعیان می بوسیدند و شیخ احسایی آنرا معنی کرده.
برای آنکه نیک دانسته شود چه پندارهایی در ریشه کیش بهایی خوابیده فهرست پایین را میآورم:
۱) امام جعفر الصادق که بنیاد گزار شیعیگری بوده چنین گفته: «خلیفه یا امام باید از سوی خدا برگزیده شود».
۲) هم او چنین گفته: «مرا خدا برگزیده». جانشینانش نیز یکی پس از دیگری این دعوی را کرده اند.
۳) امام حسن العسکری که جانشین پنجم جعفر بن محمد بوده چون مرده و فرزندی در بیرون نمیداشته، عثمان بن سعید نامی چنین گفته: «او را فرزندی هست که نهانست و او امام میباشد».
٤) يکداستان مهدیگری از باستان زمان در میان جهودان و ایرانیان میبوده که سپس بمیان مسلمانان نیز آمده و آنان چنین میگفته اند:«کسی در آینده با یک نیرویی بیرون از آیین خواهد برخاست و جهان را بنیکی خواهد آورد».
۵) عثمان بن سعید از این نیز سود جویی نموده و چنین گفته:«آن امام ناپیدا مهدی نیز هست و روزیکه بیرون
آید شمشیر کشیده جهان را بنیکی خواهد رسانید»...
آپلود شده توسط:
236
1389/12/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایرادهایی بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد
با تشکر از شما
در پاسخ به جوابهایی که به سوالات بنده در ذیل کتاب دیوان طاهره قره العین داده بودید باید بگم:
در مورد سوال دوم میگید که به عقیده بنده دیدگاه بیطرف وجود ندارد.بعد خودتون چپ و راست استناد میکنید به کتابهای نوشته شده توسط بهاییان معتقد که یه طرفه به قاضی رفته اند.پس نظریات شما هم بیطرفانه نیست.
سوال سوم رو که جواب ندادید و بحث رو منحرف کردید.نسب نامه یعنی نسب نامه دیگه.شاید معنیش رو نمیدونید.
در مورد سوال چهارم قانع نشدم.شما پیغمبران رو که برای هدایت بشر به پیغمبری برگزیده شده اند با منجی که برای رهایی بشر از جور و ستم ظالمان در آخر الزمان ظهور میکند یکی دونستید.تازه اگر هم اینطور باشه که شما میگید در این هزار و چهار صد سال فقط در همین ایران خودمون خیلیها ادعای پیغمبری داشته اند.میشه بگید شما کدومهاشون رو پیغمبر میدونید و کدوم یکی رو نه؟و اینکه حدس میزنید پیغمبر بعدی کی و کجا ظهور میکنه؟
و در مورد سوال اول من فقط به نقل قول کسروی اشاره کردم نه به داوری او.در ضمن شما در مورد کسروی میگید که:
{وقتی به دیانت بهائی رسید نتوانست خود را از تار و پود بندها و خرافاتی که از کودکی و زمان طلبگی بر دست و پایش پیچیده شده بود رهایی بخشد}
ابدا درست نیست چون اتفاقا کسروی در مورد خرافاتی که با اندیشه هر ایرانی تا آنزمان پیوند خورده بود یکی از اولین افرادی بود که تابو شکنی کرد.و اگه میخواست در مورد دین بهایی هم با همون تفکرخرافاتی قضاوت کنه مطمئنا قبلش اون برداشت تازه از دین اسلام رو ارائه نمیداد.
و اما بخشی از بیانات جناب سید کاظم رشتی در کتاب شرح قصیده ایشون( قضاوت با دوستان):
در آسمان شهری است که میخواهم کوچه های آن را برای شما بشمارم
کوچه هایی که قلم از شمردن آن ناتوان است تا چه رسد به شمردن آ«ها به تفصیل و زبان.اما تا آنجا که بتوانم قسمتهایی از آن شهر را برایتان باز گو میکنم:
عقد صاحبه رجل اسمه شلحلحون-کوچه ایست که دارنده اش مردی به نام شلحلون است.
عقد صاحبه کلب اسمه کلحلحون-کوچه ایست که دارنده اش سگی به نام کلحلون است.
محله بیست ودوم نیران است که در زیر بحر قرار دارد که تدبیر کننده جهان پایین است.
در ناحیه ای از آن محله که در وسط آن سیصد و چهل کوچه وجود دارد....که چون دانستن این کوچه ها و صاحب آنها و نامهای صاحبان آنها بسیار سودمند است آنها را برای شما میشمارم:
اول کوچه ایست که صاحبش مردیست که در دست او خنجریست به نام رخیبا
کوچه دوم صاحب آن مردیست که صفحه ای حمل میکند که نامش شنمشالک است.
الی آخر....
با اینکار چه چیز را میخواهید ثابت کنید ؟؟؟؟؟
چطور ترجمه کردید ؟؟؟ اولآ که کفار نه وپیروان حضرت یوسف ...دومآ آنها هم مثل مسلمانان اعتقاد داشتند که حضرت یوسف آخرین پیامبر است و دیگر پیامبری ظهور نخواهد کردبرای همین هنوز که هنوز است از لقاء حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت باب و حضرت بهاءالله محروم گشته اند .
بنده نگفتم در قران نوشته شده است مغلطه نفرمایید بلکه عرض کردم نتیجه گرفتم.. البته تقصیر از بنده بود چون باید با زبان ساده تر بیان میکردم . در بحث خاتم النبیا هم جواب شما داده شده در نظرات ما قبل.
شما گول بخوری به قول خودت یا نخوری برای من اهمیتی ندارد من از اینکار یعنی جواب دادن به کذبیات دوستان انتظار هیچ نتیجه ای را ندارم بلکه برای من مهم سرور و شوقی است که در من ایجاد می شود